جوک وداستان
دنیای جوک
شنبه 22 مهر 1391برچسب:, :: 13:47 :: نويسنده : عباس کریمی دهنو
شيخي را گفتند : مدتي است که در شهر شلوار کوتاه رايج گرديده و دختران بسياري اين البسه بر تن مي کنند. در مذمت شلوار کوتاه چيزي بگو تا دختران از پوشيدنش صرف نظر نمايند. شيخ ما خروشيد و گفت:خاموش!!! که شلوار کوتاه را فايده بسيار است و من در مذمتش هيچ نگويم گفتند: يا شيخ ! فايده اش چيست؟؟؟؟ شيخ ما گفت: چون دختران شلوار کوتاه پوشند، پسرها سر به زير گردند و پايين را بنگرند. چون پايين را بنگرند هم از گزند تيرشيطان در امان مانند هم از شر چاله! احکام شرعی «چت روم» بالاخره رسید 1. روزها استراحت كنيد تا شبها بتوانيد راحت بخوابيد. خدا پدر و مادر این ادیسون رو بیامرزه، تا حالا فکر کرديد که اگه اين توماس اديسون نبود، مجبور بوديم تو تاريکي تلويزيون نگاه کنيم؟ به نظر من لباس كشتي يا همون دوبنده (مخصوصا رنگ قرمزش) خندهدارترين و در عين حال مزخرفترين لباسيه كه تاحالا براي مردها اختراع شده. اگه قصد داريد كه واقعا ملت رو بخندونيد با اين لباس بياييد تو خيابون و براي خودتون قدم بزنيد! اگه تونستين رو لباستون بنويسيد:«بيمه دعاي مادر». ببينيد چند نفر ميافتن دنبالتون و براتون سوت ميزنن. بعدش اگه حالشو داشتي با همين لباس برو كردستان و يه حالي بهشون بده. بعد اگه زنده موندي با همين وضع يه سر برو قزوين (يادتون باشه كه بيمه هستيد!). به افتخار هزارپا، نه بخاطر هزار تا پاش، بخاطر پونصد تا لاپاش! وزارت ارشاد شعر «اتل، متل، توتوله» را به دلايل زير ممنوع كرد: 1. وجود كلمات توتوله، پستان و تحريك كودكان 2.استفاده از كشور هندوستان 3.زن كردي 4. ترويج بي حجابي شعر اصلاح شده:....اتل متل زباله، گاو حسن باحاله، هم شير داره هم آستين، شيرشو بردن فلسطين، بگير يك زن راستين، اسمشو بذار حكيمه، كه چادرش ضخيمه چند ماه پيش به خاطر يه تصادف کوچيک مجبور شدم چند روز تو بيمارستان بستري بشم. دکترها هم از فرق سرم تا نوک انگشتام رو عکسبرداري کردند. يک روز که روز تخت بيمارستان براي خودم راحت خوابيده بودم، دکترم در حاليکه يه عکس راديولوژي توي دستش گرفته بود، سراسيمه وارد اتاق شد و اومد بالاسر من و گفت: شما حالتون خوبه؟! گفتم: آره خوبم، چطور مگه؟ اتفاقي افتاده؟ دکتر گفت: دو دو تا چند تا ميشه؟! گفتم: خب معلومه، ميشه چهارتا گفت: شما اصلا درس خونديد؟! گفتم: خب معلومه، من ديپلم دارم. دکتر با تعجب گفت: چطور همچين چيزي ممکنه؟ شما اصلا حتي نبايد بتونيد حرف بزنيد، چه برسه به اينکه درس بخونيد! بعد همون عکسي که در بالا ميبينيد رو نشونم داد و گفت: مغز شما فقط به اندازه يه فندقه!!! خواب ديدم خشايارشاه از فرط عصبانيت از فيلم سيصد زنده شده و دارد لشکر جمع ميکند تا به هاليوود حمله کند. چشمش افتاد به پوستر احمدي نژاد که شالي سياه و سپيد دور گردنش بود. دستش را مشت کرده دهانش باز و دندانها و زبانش هويدا بود. عقب عقب رفت، با لکنت زبان پرسيد: آقاي شاسکول زاده، اين تصوير از آن کيست؟! گفتم اين حاکم امروز ماست. با دو دست چنان بر فرق کوبيد که نقش زمين شد. قبل از رحلت مجدد گفت: آبروي گذشته پيشکش؛ آبروي امروزتان را نجات دهيد! آرزو ميکنم که بتوني ته دل مردم رو بخوني، صداي دل مردم رو بشنوي، و به دلشون آرامش بدي... مثل سنگ توالت! چه وقتي بيشتر از هميشه ضايع شدي؟
شرکت سوني سريعترين دوربين دنيا را ساخت ... به گزارش خبر گزاري فاکس نيوز اين دوربين مي تواند از خانومها در لحظه اي كه دهانشان بسته است عكس بگيرد! - آقایی که نمیخواست نامش فاش شود پرسیده: از كجا ميشه مطمئن شد كه وقتي در يخچال بسته ميشه، چراغش خاموش ميشه؟ - خانمی (احتمالا زن همین آقا) هم پرسیده: مدتي است شير خشک گران شده و نميتوانم به بچهام شير خشک بدم، چکار کنم؟ همين تابستون قبل، پدربزرگم عكسش رو (كه خيلي روش كار كرده بود و به خيال خودش خيلي خوش تيپ كرده بود) داد بهم و ازم خواست اين عكس رو بزارم تو وبلاگم و ازش يه آگهي ازدواج براش درست كنم! بهش گفتم: «آخه پدربزرگ! تو ديگه سن و سالي ازت گذشته! اين كارا چيه؟» گفت: «كي گفته من پيرم؟ پيري سه تا نشانه اصلي داره كه من هيچ كدومش رو ندارم. نشانه اول فراموشيه. نشانه دوم ...» پدربزرگ به اينجا كه رسيد يخورده فكر كرد و گفت: «نشانه دوم و سوم رو فراموش كردم!» به هر حال پدربزرگ منو مجبور كرد تا آگهيشو تو وبلاگم بزارم. علاقمندان ميتونن در قسمت آرشيو، تير ماه ۱۳۸۴ را نگاه کنند. پدربزرگم، شاسغول ميرزا، تعريف ميكرد كه اون موقع كه تازه از دهاتشون اومده بود تهران از خيلي چيزها، مثلا قيمت اجناس، خبري نداشت و نميدونست كه پنير تبريز اون موقع كيلويي حداقل 120 تومن بود. روز اولي كه تازه رسيده بود تهران رفت توي يه بقالي تا كمي پنير بخره و بزاره لاي نون تا هم ناهارش باشه هم شامش. واسه همينم دست كرد توي جيب مباركش و يه سكه 5 تومني درآورد و داد به بقاله و گفت يه كيلو پنير تبريز بديد! بقال بيچاره هم يه نگاهي به سر و وضع پدربزرگم انداخت و فهميد كه پولي در بساط نداره. ولي براي اينكه ناراحت نشه يه تيكه پنير كه ارزشش خيلي بيشتر از 5 تومن بود به پدربزرگم داد. پدربزرگم هم با سادگي تمام همه پنير رو انداخت توي دهنش و گفت: «مزهاش خوبه، از همين پنير بديد!» سهراب سپهري 1385: هر كجا هستم، باشم به درك! من كه بايد بروم! پنجره، فكر، هوا، عشق، زمين، مال خودت! من نمي دانم نان خشكي چه كم از مجري سيما دارد! تيپ را بايد زد! جور ديگر اما... كار را بايد جست. كار بايد خود پول. كار بايد كم و راحت باشد! فك و فاميل كه هيچ... با همه مردم شهر پي كار بايد رفت! بهترين چيز اتاقي است كه از دسته چك و پول پر است! پول را زير پل و مركز شهر بايد جست! سيد خندان يه نفر! سوئيچم كو؟ اگه گفتید این تصویر چیه؟ اين تصوير يه گاو با علف رو نشون ميده، اما متاسفانه گاوه همه علفا رو خورده و به همين علت هم صحنه رو ترك كرده. من دادم ... تو هم بده ... من مفتي دادم ... تو هم مفتي بده ... درسته كه درد داره ... ولي ثواب داره نظرات شما عزیزان:
|
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
|||
![]() |